وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد .
من شروع کردم.....
وقتی که او تمام شد ...من آغاز شدم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است.......
مثل تنها مردن!
ترا....رج به رج بافتم
به شکل ماه.ستاره.آسمان بی گل
ترا ...با شهد خودت پختم
مر بایی که عالمی
طعم عشق تورا دارد
نام تورا سر مشق جر یمه های خودم کردم
دفتر شعرم پر شد از عطر گل رخ تو
گل رو یت را بذر کردم
پاشیدم به مزرعه دلم
دنیا شد گلزار
ترا گلدوزی کردم آینه دوزی کردم
یکی به رنگ انگور
یکی به رنگ خوشه های رسیده گندم
به زیبایی عشقم ...
پیرا هنی بافتم
و کنار آینه ترا به توان هزار دیدم
و زدم به دل دنیا
و جواب سلام عابرانی را دادم که مرا به جای تو می گر فتند!......
مهرانا