داستان کوتاه - طلوع مهر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بازدید امروز: 21 کل بازدیدها: 181990
داستان کوتاه - طلوع مهر
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من | | Music weblog | || اشتراک در خبرنامه ||   || درباره من || داستان کوتاه - طلوع  مهر
مهرداد فرزند مهر
منم آن عاشق سرمست گریزون که به هر سو که گریزم رخ چون ماه تو بینم ...

|| لوگوی وبلاگ من || داستان کوتاه - طلوع  مهر

|| لینک دوستان من || بر بساط نکته دانان...
بشنو این نی چون حکایت می کند
حسام سرا
چفیه
اجازه هست؟
هالی
تا دوباره بیایی من هم عاشق خواهم شد
آگاه من
افلاکیان
ساربان
شب مهتابی
شاهد
مهدی نامه
نگاهم برای تو
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
مهتاب روشن
از یک روحانی
ناقوس مستان
تا..............شقایق
بوی سیب
بانوی دشت رویا
بازی بزرگان
پرستوی مهاجر
عشق ملکوتی
زمستون
اسرار موفقیت
بسیار سفر می باید تا پخته شود خامی
غم غریبی
قصه هبوط
ادبی
فراموشت نکردم من فراموشت نخواهم کرد
غزلک
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
سهراب سپهری را فراموش نکنیم
خنده بازار
باران الهام بخش
خزان مهر
رویای شما
خورشید مهر
هستی
شب بی ستاره
شعر
زخم نهان
دختری از جنس کویر
فریاد سنتوریست
در هم پیچیده
روبوسی
متولد ماه مهر
ملکه ذهن
ابرای پاییزی
پرستوهای عاشق
باران پاییزی
نوشته های من
تو را من چشم در راهم
آبی
پرستوی افق
زندگی..نفرت.مرگ
هنوزم دوست دارم
عشق
وارونا
حرفای یه دختر غمگین
دادگاه عشق
ناز پری
شیرین ترین وبلاگ
آوای عشق
عمریست تنهایم و در تنهایی نیز تنهایم
دل به تو دادم
عشق اهوازی
پاییز
فقیه
پاییزان
خروس بی محل
یادم باشد زنده ام
i love you
دکتر جکول
بی بهانه با تو ماندن
ساده دل
خدای من تو هستی
دختر دوست داشتنی
حرفهای من و ما
بهانه ها
شرح پریشانی....غم پنهانی
دختر آسمانی تنها
با همیم تا آخرش
ایوار
یار مهدی
دردهای من و ما
نشان عشق
بی تو مهتاب شبی
قلب شکسته
متولد ماه عقرب
راز قلم
خاکستر پروانه
عطش زار
عشق و زندگی دوباره
تلاش معکوس
اینک از حال به آینده پلی باید زد
پرواز رهگذر
حرف چاه
....بهتره به قلبامون دروغ نگیم
آزاد از قید عشق
فرشته خیال
از نفس افتاده
همیشه در قلب منی
شبانه ها و عاشقانه ها
آسمان سنگ فرش نا تمام
میلاد0511
من از مصاحبت با آفتاب می آیم کجاست سایه؟
درد مشترک
دل دیوانه
تو در قلب منی...تو در وجود منی...
آرش (من از یادها رفته ام !)
دکتر شیطون
زبون درازی
مژده
سعیده
دل نوشته صورتی
ستاره های سیاه
عشق یعنی زندگی
مبین
بیا برگرد به خونه
گمشده در خطوط
(رویای لبخند)به نام تکسوار آسمونها
نارکند
نارسیس
کنج دنج
کوچه عشق
مثل زندگی
تپولک و جی جی
یا صاحب العصر و الزمان
دختری عاشق
دفترچه یادداشت

|| لوگوی دوستان من ||













|| اوقات شرعی ||


|| مطالب بایگانی شده || شهریور85
مهر 85
آبان85
آذر 85
دی 85
بهمن 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
پاییز 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386

|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
حقیقت
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(پنج شنبه 86/7/12 ساعت 11:13 صبح)

من و شما از علی(ع) زیاد شنیدیم.اما ایشون اینقدر عظمت داره و نکات مثبت در وجودش بوده که بعد از این همه سال هنوز هم  بعضی از موارد یا ناشناخته مونده یا اینکه کمتر مورد توجه قرار گرفته.من به موردی اشاره می کنم که از زبان شاگرد مکتب علی یعنی دکتر شریعتی شنیدم.مطلبی به این مظمون:

حتما می دونید که عمر قبل از مرگش یک شورای 6 نفره تشکیل داد تا خلیفه بعد رو انتخاب کنن.که در این شورا ابتدا قرار شد علی خلیفه بشه اما با شرایطی .حضرت یک شرط رو نپذیرفت و خلافت رو رد کرد.ایشون گفت که حاضر  نیست به روش شیخین یا همون 2 خلیفه قبل عمل کنه و طبق روش و اجتهاد خودش عمل می کنه.تا اینجارو همه می دونید اما چقدر به دلیل کار حضرت فکر کردیم؟ چقدر به نتایجش و ارزش این کار فکر و دقت کردیم؟چه عواقبی داشت؟

اگر ما به جای ایشون بودیم با یک دروغ مصلحتی سر وته قضیه رو هم می اوردیم و خلیفه می شدم.می گفتیم چشم اما بعد عمل نمی کردیم.اما علی حاضر به گفتن این دروغ نشد.حاضر نشد دروغ مصلحتی بگه...

اما فکر کنید به عواقبش:اگر علی خلیفه می شد دیگه معاویه و بنی امیه به هیچ پستی دست پیدا نمی کردن.به دلیل اینکه در زمان عثمان بود که بنی امیه قدرت گرفت.دیگه جنگ جملی نبود صفینی نبود نهروانی نبود.حسن (ع) مسموم نمی شد حسین (ع) اونطور مظلومانه در روز عاشورا.......و تا امام حسن عسکری شاید اینقدر زجر نمی کشیدن.یعنی حضرت در اون شورا با یه دروغ مصلحتی می تونست جلوی اینها رو بگیره.اما چرا این کارو نکرد؟

معلوم می شه حقیقت خیلی ارزش داره.معلوم می شه گفتن حقیقت از هر مصلحتی بیشتر به صلاح و مصلحت...و مصلحت گرایی مصیبتی که در حال حاضر گریبانگیر ماست.هر حقیقتی رو زیر پا می گذاریم به اسم مصلحت.ماهایی که اسم خودمون رو گذاشتیم پیروان علی در زندگی روزمره خودمون روزی هزار بار خلاف اونی که علی بود و از ما می خواد عمل می کنیم.

برای ایشون مراسم می گیریم اسمش رو همه جا به زیبایی می نویسیم اما عمل....

در شب قتل علی داد خدا قرآن را......ثقل قرآن عوض وزنه سنگین علی....

 

 

 

 

پ ن 1 :درست که یک روز از سالگرد شهادت حضرت می گذره اما از ایشون گفتن هیچ زمان و مکان خاصی نمی خواد.چون ما به این مطالب نیاز داریم و لحظه لحظه ی زندگی ایشون درس.

د ن 1: یک سال دیگه از عمرم گذشت.چقدر زود می گذره.مثل برق و باد .می گذره و می گذره اما هنوز اندر خم یک کوچه.....



نظرات دیگران ( ) داستان کوتاه

یک سال بعد
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(سه شنبه 86/6/6 ساعت 9:55 عصر)

از آغاز گفتن سخت است  و ادامه راه سخت تر .


 

این اولین تجربه  من  در وبلاگ نویسی است .


 

سعی من این است که نوشته هایم بی غل و غش  باشد


 

بی تکلف یعنی حرف دل .


 

چون در پاییز چشم به جهان گشودم  یک قالب پاییز رو برای وبلاگم


 

انتخاب کردم  واز طرفی اکنون لحظه به لحظه به خزان نزدیکتر می شویم .


 

زاده پاییزم  "مهر ‍"


 

ولی دشت وجودم بهاری است .


 

آسمان دلم آبی و شکو فه های احساسم به بار نشسته است .


 

در دیار من گلهای نرگس در زمستان می روید  در اوج رخوت


 

و مردگی طبیعت .


 

گلی که خار ندارد زیباست و عطرش هر عابری را مست و مدهوش میکند .


 

 پاییز هم اینگونه است .


 

عجیب  است "مهر " عشق و احساس و مهربانی  در خزان ارزانی دنیا می شود .


 

اما  ‍" طلوع مهر "...


 

روزی میرسد که خورشید مهر طلوع می کند و تمام هستی  را فرا می گیرد .


 

شاید هم مهر مدتهاست طلوع کرده وچشمان ما از دیدنش عاجز است .


 

در آخر این آغاز امیدوارم این وبلاگ نظر دوستان  رو جلب کند .


 

خوشحال می شویم با حضور سبزتان و نظر های ارزشمندتان


 

کلبه حقیرانه ما را رونق ببخشید .


 

با امید موفقیت برای تک تک دوستان .

 

این نوشته اولین یادداشت من در وبلاگم بود.چقدر زود یک سال گذشت...

بله این وبلاگ یک ساله شد.در این مدت فراز و نشیب داشتم خوشی و نا خوشی.از طرفی می دونستم یکی از نشانه های وبلاگ موفق تداوم و نظم اونه از طرفی گاهی بنا به دلایل و مشکلاتی اصلا وقت نمی شد که به وبلاگ رسیدگی کنم.باید یه تشکر حسابی بکنم از همه دوستانی که از اول تشویقم کردن سر زدن نظر دادن انتقاد کردن ....همه اینها چراغ و راهنما و مایه امیدواری من برای ادامه راه شد و از همه تشکر می کنم.چه اونهایی که بازم سر می زنن و هستن چه اونهایی که دیگه نیستن.یک سال در این فضا زندگی کردم و خوشحالم.بین دوستان وبلاگی چیزایی هست که جاهای دیگه کمتر پیدا می شه.صداقت صمیمیت محبت کردن بدون هیچ چشمداشتی و اینکه اکثر دوستان وبلاگی یه جورایی دغدغه اجتماع و کشور و دنیاشون رو دارن و فقط به خودشون فکر نمی کنن.امیدوارم حالا خالا ها بتونم ادامه بدم و از شما هر روز چیزای تازه یی یاد بگیرم...

از طرفی خوشحالم که سالگرد تولد این وبلاگ همزمان شد با میلاد  منجی... وبلاگی که حتی اسمش با توجه به ظهور ایشون انتخاب شده .این رو به فال نیک می گیرم .از همون شروع کار این وبلاگ گفتم که قرار حرفام حرف دل باشه و اینکه امیدوارم روزی مهر طلوع کنه و سایش عالم گیر بشه.حالا مطلب سال قبلم رو واسه میلاد باز هم اینجا تکرار می کنم.

 

نگاه کن!


 

 شهر تاریکست.


 

 چراغی روشن نیست.


 

کسی امشب! به فکر صبح فردا نیست.


 

عشق مرده! صداقت سوخته! عاطفه پژمرده! ایمان گمشده! وجدان خوابیده.


 

 میشود شهر را نورانی کرد چراغی روشن کرد و به فکر صبح فردا بود


 

 عشق را دوباره زنده کرد عاطفه دوباره می روید   ........ 


 

   .همیشه شنیده بودم وقتی که همه جارو تاریکی و ضلمت میگیره تو می ایی.


 

دو شب قبل تو خونه بودم که یکدفعه برق قطع شد همه جا تاریک شد .


 

خوابم نمی برد از ساختمون زدم بیرون.وای باورتون نمیشه خیلی زیبا بود.


 

آره مهتاب رو می گم اون شب .شب 14 ماه شعبان بود


 

 شنیده بودم ماه شب 14 زیباست اما خب اینقدر


 

دچار روزمرگی و زندگی ماشینی شدیم که  به این مسایل دقت نمی کنیم.


 

از طرفی  بخاطر نیروی برق و این چراغها که نور مصنویی تولید میکنن


 

 از دیدن زیبایی و حقیقت ماه و ستاره ها محروم شدیم.


 

اون شب در اوج تاریکی به حقیقت و زیبایی  ماه پی بردم.


 

حالا بهتر می تونم تصور  کنم که تو وقتی که دنیا غرق


 

در تاریکی و ظلمت ظهور می کنی.


 

مثل گل نرگس که در زمستان سرد سر از خاک در میاره.

به امید آن روز...

بیاید همه واسه ظهورش دعا کنیم .خودش خواسته که دعا کنیم.می دونم که  برای میلادش جشن گرفتن زیبا و پسندیدست اما بهتر از اون اینه که ببینیم اون دوست داره ما چطور زندگی کنیم.دوست داره اعمال ما چی باشه.اصلا از نظر اون شیعه واقعی کیه.این کارا خیلی بیشتر خوشحالش می کنه.به امید روزی که مهر طلوع کنه و تمام عالم رو فرا بگیره. البته ظهور منجی فقط مختص ما شیعیان نیست همه ادیان و مذاهب و هر فردی در نهاد و فطرتش منتظر همچین کسی و همچین روزیه اما خدارو شکر که افتخارش مال ما شیعه هاست .مطمئنم چنین روزی می یاد و منتظرش هستم...

 

 

پ ن 1 :میلاد گل نرگس رو به همه دوستان تبریک می گم.

پ ن 2 :باز هم تشکر می کنم از همه دوستانی که در این 1 سال به من و این وبلاگ لطف داشتن و دارن.و خواهش من اینه که بازم سر بزنید و انتقاد کنیدتا بتونم ایرادات کارم رو برطرف کنم.

 

 


 




نظرات دیگران ( ) داستان کوتاه

دو مطلب با یک عنوان
نویسنده: مهرداد فرزند مهر(چهارشنبه 86/5/3 ساعت 2:22 صبح)

1.بزرگی می گفت که وقتی دنیا داره به آخر می رسه و از انسانیت فاصله می گیریم این راه خطایی که انسان می ره بالاخره یه جوابی داره...!!!؟

اینجا دونظر هست .گروه اول می گن :دنیا در این زمان می سوزه.در آتش کبر و حسد و فساد و تباهی......و اتش گناه...

اما عده ای می گن دنیا دچار جمود می شه.سرما همه جا رو فرا می گیره.تاریکی و یخبندان.به قول مردم عوام یخ شدیم.حتی یک لبخند کوچیک رو هم از هم دریغ می کنیم.کم کم داریم احساس رو فراموش می کنیم مخصوصا توی شهرای بزرگ که دیگه به کل داریم خیلی چیزارو از یاد می بریم.فکر می کنم دوستایی که تهران زندگی می کنن حرفای منو بهتر درک می کنن.واقعا چقدر وقت می ذاریم به دیگران کمک کنیم؟ به بزرگترا و فامیل و دوست و آشنا سر بزنیم؟ حالا گیرم اینا هیچی چقدر وقت واسه محبت به خونوادمون می ذاریم؟ مثلا محبت خلاصه شده در اینکه یه پدر از صبح تا شب دنبال پول در اوردن باشه تا بچش احساس راحتی کنه و از این قبیل....

شدیم مثل یه ماشین یه ماشین یا یه آدم کوکی و دیگه واسه احساس وقت نداریم.توی چهره ها پر از اخم و انقباض.دریغ از یک لبخند و انبساط خاطر.راحت بگم از خودمون از فطرتمون دور شدیم .ازانسان دور شدیم.از انسان واقعی بودن.....

از آن چو شمع سحر درزوال خویشتنم.....که هم وبال کسان هم وبال خویشتنم

ز دست غیر چه جای شکایتست مرا.....که همچو سایه خود پایمال خویشتنم

ز سال و ماه عزیزان خبر چه می پرسی....مرا که بی خبر از ماه و سال خویشتنم...

 

حالا نظر شما چیه دنیارو گرما و اتش فراگرفته یا سرما؟

 

 

 

2.چند وقت پیش یکی از دوستای خوب وبلاگی منو به یه بازی دعوت کرد .البته منو و تعدادی از دوستای دیگه.که تا الان نشد اون موضوعی رو که خواسته بود توی وبلاگ مطرح کنم.با معذرت خواهی از دوست عزیزم راوی پاییز الان موضوع رو مطرح می کنم.

شما اگر یه تکه ابر داشتین باش چیکار می کردین؟

 

 

 

 

پ ن 1 : پیشاپیش میلاد حضرت علی (ع) رو تبریک می گم .کسی که یک انسان واقعی بود.موضوع بالا رو در این وقت مطرح کردم تا مقایسه ای باشه بین ماو ایشون که مظهر انسان کامل هستن.

پ ن 2 : من مدتی رو به دلیل مسافرت نمی تونم به وبلاگ دوستان سر بزنم که پیشاپیش عذرخواهی می کنم.

د ن :دقیقا نمی دونم اگر یه تکه ابر داشتم باش چیکار می کردم اما دوستی می گفت: حداقل ابرا وقتی دلشون می گیره می زنن زیر گریه اما ما آدما......!!؟

 

 

 

 

 

 



نظرات دیگران ( ) داستان کوتاه