1.بزرگی می گفت که وقتی دنیا داره به آخر می رسه و از انسانیت فاصله می گیریم این راه خطایی که انسان می ره بالاخره یه جوابی داره...!!!؟
اینجا دونظر هست .گروه اول می گن :دنیا در این زمان می سوزه.در آتش کبر و حسد و فساد و تباهی......و اتش گناه...
اما عده ای می گن دنیا دچار جمود می شه.سرما همه جا رو فرا می گیره.تاریکی و یخبندان.به قول مردم عوام یخ شدیم.حتی یک لبخند کوچیک رو هم از هم دریغ می کنیم.کم کم داریم احساس رو فراموش می کنیم مخصوصا توی شهرای بزرگ که دیگه به کل داریم خیلی چیزارو از یاد می بریم.فکر می کنم دوستایی که تهران زندگی می کنن حرفای منو بهتر درک می کنن.واقعا چقدر وقت می ذاریم به دیگران کمک کنیم؟ به بزرگترا و فامیل و دوست و آشنا سر بزنیم؟ حالا گیرم اینا هیچی چقدر وقت واسه محبت به خونوادمون می ذاریم؟ مثلا محبت خلاصه شده در اینکه یه پدر از صبح تا شب دنبال پول در اوردن باشه تا بچش احساس راحتی کنه و از این قبیل....
شدیم مثل یه ماشین یه ماشین یا یه آدم کوکی و دیگه واسه احساس وقت نداریم.توی چهره ها پر از اخم و انقباض.دریغ از یک لبخند و انبساط خاطر.راحت بگم از خودمون از فطرتمون دور شدیم .ازانسان دور شدیم.از انسان واقعی بودن.....
از آن چو شمع سحر درزوال خویشتنم.....که هم وبال کسان هم وبال خویشتنم
ز دست غیر چه جای شکایتست مرا.....که همچو سایه خود پایمال خویشتنم
ز سال و ماه عزیزان خبر چه می پرسی....مرا که بی خبر از ماه و سال خویشتنم...
حالا نظر شما چیه دنیارو گرما و اتش فراگرفته یا سرما؟
2.چند وقت پیش یکی از دوستای خوب وبلاگی منو به یه بازی دعوت کرد .البته منو و تعدادی از دوستای دیگه.که تا الان نشد اون موضوعی رو که خواسته بود توی وبلاگ مطرح کنم.با معذرت خواهی از دوست عزیزم راوی پاییز الان موضوع رو مطرح می کنم.
شما اگر یه تکه ابر داشتین باش چیکار می کردین؟
پ ن 1 : پیشاپیش میلاد حضرت علی (ع) رو تبریک می گم .کسی که یک انسان واقعی بود.موضوع بالا رو در این وقت مطرح کردم تا مقایسه ای باشه بین ماو ایشون که مظهر انسان کامل هستن.
پ ن 2 : من مدتی رو به دلیل مسافرت نمی تونم به وبلاگ دوستان سر بزنم که پیشاپیش عذرخواهی می کنم.
د ن :دقیقا نمی دونم اگر یه تکه ابر داشتم باش چیکار می کردم اما دوستی می گفت: حداقل ابرا وقتی دلشون می گیره می زنن زیر گریه اما ما آدما......!!؟