قرار بود در این پست هم از دکتر شریعتی بگم.پس با مطلبی از ایشون شروع می کنم.
((من در حالی که همه بودنم به یک نگریستن مطلق بدل شده است چشم در قلب مذاب خورشید دوخته ام و همچون شمع که در گریستن خویش قطره قطره می میرد من در این نگریستن خویش ذوب می شوم و محو می شوم و پایان می گیرم.......))
در حال خوندن نظرات افراد مختلف درباره دکتر بودم که یه نظر جالب دیدم.که عینا ذکر می کنم.
دکتر محمد مولوی:من اهل مشهد هستم و دکتر علی شریعتی را از کودکی می شناسم من مدرسه شاهرضا بودم و علی مدرسه فردوسی ولی در کانون نشر حقایق با هم بودیم .در فرانسه هم جلسه مفصلی داشتیم آقای ژان پل سارتر هم در این جلسه بود .جلسه زیرزمینی برای مبارزات الجزایر بود و در همین جلسه ژان پل سارتر از من پرسید :تو این علی را می شناسی ؟ گفتم بله.
گفت :(( او ستاره ای است که از شرق طلوع خواهد کرد)).در آن زمان ما نه تنها به علی آنچنان اهمیت نمی دادیم بلکه اختلاف نظر هم داشتیم .ما اصلا انتظار نداشتیم علی این بشود.ولی ژان پل سارتر این حرف را زد......
من بعد از جلسه حرف سارتر را به علی گفتم علی با همان لهجه مشهدی خودمان گفت :اون از کجا مرا می شناسد .این حرف مفت چیه که می زند.
اما حرف سارتر در من خیلی اثر کرد و گفتم که او شخصیتی نیست که بی خود چیزی را بگوید .بعد از اینکه علی آمد به ایران روشن شد تشخیص او نه تنها درست بود درست تر هم از آب در آمد !!!
پ ن : مطلب بعد باز هم درباره استاد خواهد بود.
د ن : یا رب سببی ساز که یارم بسلامت.......باز آید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفر کرده بیارید....تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت...