29 خرداد هر سال من رو به یاد کسی می ندازه.((دکتر علی شریعتی)).
می خواستم در اون تاریخ از دکتر بگم اما همزمان شد با شهادت خانم فاطمه زهرا (س).پس حالا از ایشون می گم چون فکر می کنم گفتن از امثال این معلم زمان خاصی و مکان خاصی نمی خواد.بهتر از زبان خودش باهاش آشنا بشیم:
((در باغ بی برگی زادم و در ثروت فقر غنی گشتم.و از چشمه های ایمان سیراب شدم .و در هوای دوست داشتن دم زدم.و در آرزوی آزادی سر برداشتم.و در بالای غرور قامت کشیدم. و از دانش طعامم دادند.و از شعر شرابم نوشاندند.و از مهر نوازشم کردند.و حقیقت دینم شد و راه رفتنم . و خیر حیاتم شد و کار ماندنم .و زیبایی عشقم شد و بهانه زیستنم.))
30 سال گذشت.زمان کمی نیست .غبار فراموشی می تونه روی هر چیزی بشینه.اما انگاری که حرفای دکتر تازست .مثل اینکه بحث همین امروز.و هنوز با شور و شوق از تفکرات دکتر صحبت می شه اما از طرفی روی دیگه سکه تنهایی و مظلومیت دکتر.
پس باید بگم 30 سال تنهایی........
این معلم .این شمع سوزان جامعه ایران در بین 2 گروه محاصره شده.که هر گروه به نوعی به نظرات تفکرات و عقایدش می تازن.و با تمام توان ایشون رو می کوبن.عده ای به اصطلاح روشنفکر در حرفاشون اینگونه حمله می کنن:
((شریعتی مخالف آزادی بود)) و ((شریعتی با دموکراسی به هیچ وجه سر سازش نداشت)) و ((او ریشه و پایه تمام این انحصار طلبی هاست))و .........
گروه بعد متحجران و دشمنان دیرین دکتر که می گن:
شریعتی با آزادی به دین ضربه زد.....
اون رو همه دوستان و دشمنان می کوبن و چه پز دلچسبی می شه این به شریعتی تاختن و چرا که نه هم مصونیت آور و هم پز روشنفکری.......
اما به دور از این هیاهو مخاطبان و طرفدارای ایشون باز هم دانشجوها و جوانان هستن.
پ.ن.1:این موضوع در چند پست آینده هم ادامه داره.
پ.ن.2:دلم می خواست این پست دل نوشت باشه اما دیدم در این ایام خیلی خوب که درباره دکتر مطلب بنویسم.