در گذر ثانيهها، مي گذريم از هم، از خود، از خدا هم...و ديگر كسي حتي فرصت نمي كند تا براي قلب و زندگي آوازي بخواند... تنها آوازهاي ياداورندهي زندگي آوازهاي دور دست پرندگانيست كه هرروز دورتر از روز پيش ميشوند...
سلام دوست خوبم. مطلبت واقعا بجا و البته تاسف برانگيزه .ما هم سرد و يخي شديم هم داريم تو آتش زمهرير درونمون مي سوزيم... در مورد تيكه ابر بايد بگم من اگر يه تيكه ابر داشتم بغلش مي كردم... گمونم اين يهجور تست روانشناسيه .من چند سال پيش از يه دوستام شنيدم و خب ...بگذريم چون كامل يادم نيست قضيهشو اما نتيجهي جواب رو ميخوامااااااااااااااااااااااااااااااا. به سلامت سفرت خوش دوست خوبم. موفق باشي.