آنچه امروز دنيا بيش از هر چيز ديگري بدان نياز دارد، عشق در عمل است. عشق در عمل يعني دلسوزي؛ياري و از خود گذشتگي...
لحظه ديدار نزديك است
باز ميلرزد دلم دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم ...
سلام آقا مهرداد...
خوبي؟ از اون طرفا نميايي يه سر به ما بزني...
حرفت كاملا درسته. زندگي اونقدر كژي و راستي داره كه دل بستن به هيچ كدومشون عاقلانه نيست چون همشون غير قابل پيش بيني هستن و تا ميايي بهشون عادت كني فنا ميشن.
مامان بزرگ من هميشه ميگه آدم با اين چشاي كوچيكش چه چيزاي بزرگي تو دنيا ميبينه. البته هر چند ربط زيادي به صحبتاي شما نداشت اما گفتم يه چيز بگم...
به هر حال ممنون از مطالب زيباتون.
موفق باشيد. باي
ميشه درامد خوبي کسب کنين.در ازاي معرفي دوستان
برا ايميل دادن پورسانت ميگيرين.سريع سر بزنين
خصوصا وبلاگ نويساي عزيز
فقط ايمييل بده پول بگير
سوز پاييزي از راه رسيد و برگهاي زرد بي رمق بر روي سطح خيابان ديده مي شود و عابران با خوشحالي له کردن برگهاي خشکيده قدم بر خيابانهاي شهر خود مي گذارن ...
salam mehrdade aziz
matlabe gashngi darid baraye takmil chi nadaram begam am ino migam ke donya faagt ye chehre gashang dare va 1 ta chehre zesht
ma bayad sai konim ke betonim on 10 ta chehre zeshto be zibai badal konim va to in rah bayad az dosti komak begirim va hambastegi
hamin to in rah moafag bashi va omidvaarm jade zendegi ton sabz bashe va ziba mesle bahar
سلام
هر كسي ندونه شما كه بهتر بايد بدونيد چرا نوشته هام اين همه تلخه...
نواي ساز دوره گرد پير در سکوت شب به گوش مي رسد ، نوايي غم انگيز اما دلنشين ، نوايي عاشقانه براي يار دلنشين ؛نواي جدايي و دلتنگي ، و شايد اين نوا نوايي عاشقانه براي يار دلنشين باشد براي معشوق خود در يکي از خانه هاي اين شهر...اي غريبي که دلم را با سخن عشق آشنا کردي ، مرا از من بودن رها کردي ؛ اي عزيزي که در بستر خود خفته اي ؛ نواي سازم را مي شنوي ؟ بيا لب پنجره ، نگاه کن به اين عاشق هميشه منتظر ؛ بيا و لبخندت را به رويم هديه کن ؛ گل هاي ياس سپيد اتاقت را بر سرم هديه کن ؛ بيا و بار ديگر پيوند مان را تکرار کن ، من منتظر را چون هميشه خوشحال کن...
سلام دوستم
جمله زيبايي نوشتيد خيلي وقت ها تماشا كردن به اطراف جاده نه تنها حركت رو كند مي كنه باعث ميشه تا ابد تو همون نقطه در جا بزنيم عالي بود ممنون ببخشيد يدر به دير سر مي زنم يكم سرم شلوغ شده موفق باشي
سنگي که طاقت ضربه هاي تيشه رو نداره
تنديس زيبا نميشه !!
فقط يه بار فرصت داري تا از وجودت تنديس بسازي
پس از زخم تيشه خسته نشو
سلام مهرداد گلم.خوبي؟
خيلي دو بيت اخري قشنگ بود لذت بردم.
منم اپم.
منتظرم نذاري ها!
تنهايي هايم را درون بقچه اي مي گذارم و آن را به دست آب مي سپارم تا با زلالي خود هر چه سياهي و دلتنگيست چون كودكي پاكيزه كند ، تنهايي هايم را به باد مي گوييم تا با وزش نسيمي غبار تنهايي هايم را با خود ببرد...
كنار شب مي ايستم و دلتنگي هايم را فرياد ميزنم ، جز تاريكي شب كسي صدايم را نمي شنود ، سكوت است و بي خبري ، بي هيچ نوري در اين تاريكي...
چرا خبر نكردين؟
جالب بود
باي
من اولش يه گله اساسي كنم چرا فونت نوشته هاتون اندازش اين هم كوچيك هست به خدا چشم آدم از حدقه در مياد حداقل به خودتون رحم كنيد...
------------------------------
زندگي همچون جاده ايست بي انتها در پس هر پيچ جاده جنگلي هست سبز و خرم ، در سرازيري راه دره اي هست سرد و وحشتناك ، آهسته و استوار طي مسير بايد نمود از سختي راه و سبزي درختان با صبر عبور نمود...