دي پير مي فروش كه ذكرش به خير باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز ياد
گفتم به باد ميدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول كن سخن و هر چه باد باد
بي خار گل نباشد و بي نيش نو ش هم
تدبير چيست كار جهان اينچنين فتاد
در ارزوي انكه رسد دل به راحتي
جان در درون سينه غم عشق او نهاد
جانا گرت ز پند رفيقان ملالت است
كوته كنيم قصه كه عمرت دراز باد